Saturday, March 21, 2009

منتظر یه نورم
آخه نور خونم کم شده
میخوام بیاد منو ببره با خودشText Color
ببره تا شهر آسمونی
همونی که همیشه بودText Color
اون بالا ها
بعد ما پیدا شدیم
توی شهر گشتیمو گشتیم
تا نوبتمون شه
که یهو بیایم پایین
قبل از اون اما ولی
گاهی شبها
می آمدیم پایین
بدون اجازه خدا
شیطونی می کردیم آخه ما
می آومدیم پایین تا روی ابرا
گاهیم پایین ترا
تا توی خونه
تو اتاقا
سری می زدیم به مامان بابا
میرفتیم تو خوابشون
باهاشون حرف می زدیم
که داریم میایم مامان
که داریم میایم بابا
نکنه دعوا کنین
بلوا کنین
سرمون جیغ بزنین
داد بکشین
نکنه مارو نخواین
آخه ما غیر شماکارنداریم
بار نداریم
هیچکی کمک کار نداریم
ای بابا کجا بودیم
باز دور شدم از اصل کلام
رشته رفت از دست و پام
داشتم از نور براتون حرف میزدم
اون یکی نور کبود
همونه آره خودش بود
همون نوری که ازاون روزاول بود
ولی ماها نبودیم
همونی که توی خواب ما رو ربود
همونی که رفت تا اعماق وجود
همونی که رفت تو تاروپود
همون نوری که همیشه اینجا بود
ولی مال اینجا نبود
کی میشه باز بیاد فرود
توی این جسم کبود
دست روح منو باز بگیره زود
بریم بالا مثل دود
نه انگار" سعید"ی بود