پدر
يادت هست ؟
تو چون درختی
استوار و تنومند بودی
ومن
چون نهالی
لرزان وضعيف
درزير سايه های انبوه روح بلندت
روييدن را آغاز كردم
ودرتندبادهای زندگی بر تو تكيه زدم
در آن زمان
گمان می بردم
روزی با تو برابری خواهم كرد
اما هرچه اوج گرفتم
دريافتم
كه تو سر در ابرها فرو برده ای
از آن روز بود که دانستم
انتهای روح بلندت دست نیافتنی است
اكنون كه مرا يارای رسيدن
به بلندای وجودت نيست ،
لا اقل بگذار
" عمق ريشه ها يت را در يابم "
Subscribe to:
Post Comments (Atom)
No comments:
Post a Comment